۱۳۸۹/۰۴/۲۷

اگر یک با یک برابر بود!

معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسی‏ها،
لواشک بین خود تقسیم میکردند
وان یکی در گوشه‏ای دیگر جوانان را ورق میزد
برای آنکه بیخود های و هو میکرد و با آن شور بی‏پایان
تساوی‏های جبری را نشان میداد
با خطی خوانا، بروی تخته‏ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین نوشت:یک با یک برابر است
از میان جمع شاگردان یکی برخاست،
همیشه یک نفر باید برخیزد…
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچه‏ها ناگه به یکسو خیره گشت
و معلم مات برجا ماند
و او پرسید:اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آیا باز هم یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوال سخت.
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره‏گون چو قرص مه میداشت بالا بود
وان سیه چرده که مینالید پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود،
این تساوی زیر و رو میشد
حال میپرسم، یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت‏خواران از کجا آماده میگردید؟
یا چه کس دیوار چین‏ها را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میشد؟
یا که زیر ضربت شلاق له میگشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس میکرد؟
معلم ناله آسا گفت:
بچه‏ها در جزوه‏های خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست…

خسرو گلسرخی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر