صادق هدایت مرگ را انتخاب کرد.
درباره صادق هدایت و مرگش بسیار گفتهاند، مرگی که هدایت آن را انتخاب کرد. مرگی که بارها به آن فکر کرد، دنبالش کرد و حرفها داشت برای زدن از مرگ.
هدایت در نوشتهای به نام «مرگ» از مرگ مینویسد:
اگر مرگ نبود همه آرزویش را میکردند، فریادهای ناامیدی به آسمان بلند می شد، به طبیعت نفرین میفرستادند. اگر زندگانی سپری نمیشد، چقدر تلخ و ترسناک بود. هنگامی که آزمایش سخت و دشتوار زندگانی چراغهای فریبندۀ جوانی را خاموش کرده، سرچشمه مهربانی خشک شده، سردی، تاریکی و زشتی گریبانگیر میگردد، اوست که چاره میبخشد، اوست که اندام خمیده، سیمای پرچین، تن رنجور را در خوابگاه آسایش مینهد .
ای مرگ! تو از غم و اندوه زندگانی کاسته بار سنگین آن را از دوش بر میداری، سیهروز تیرهبخت سرگردان را سر و سامان میدهی، تو نوشداروی ماتمزدگی و ناامیدی میباشی، دیده سرشکبار را خشک میگردانی. تو مانند مادر مهربانی هستی که بچه خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش میکند و میخواباند، تو زندگانی تلخ، زندگانی درنده نیستی که آدمیان را به سوی گمراهی کشانیده و در گرداب سهمناک پرتاب میکند، تو هستی که بدون پروری، فرومایگی، خودپسندی، چشمتنگی، و از آدمیزاد خندیده پرده به روی کارهای ناشایسته او میگسترانی. کیست که شراب شرنگآگین تو را نچشد؟ انسان چهره تو را ترسناک کرده و از تو گریزان است، فرشته تابناک را اهریمن خشمناک پنداشته! چرا از تو بیم و هراس دارد؟ چرا به تو نارو و بهتان میزند؟ تو پرتو درخشانی اما تاریکیت میپندارند، تو سروش فرخنده شادمانی هستی اما در آستانه تو شیون میکشند، تو فرستاده سوگواری نیستی، تو درمان دلهای پژمرده میباشی، تو دریچه امید به روی ناامیدان باز میکنی، تو از کاروان خسته و درمانده زندگانی مهماننوازی کرده آنها را از رنج راه و خستگی میرهانی، تو سزاوار ستایش هستی، تو زندگانی جاویدان داری ....
برای خواندن متن کامل به وبلاگ «توپ مرواری» بروید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر